پاک کردن مساله اشتغال کشور

از اواسط  دهه 70 با استقبال بسیار زیاد خانوارهای ایرانی از تحصیلات عالیه فرزندان خانواده، شاهد رشد چشمگیر دانشگاه ها و موسسات آموزش عالی بوده ایم. رشد چشمگیر دانشگاه های آزاد، ماراتن نفسگیر تحصیلات عالی را در کشور رقم زد. شاید 50 سال بعد که مورخان قصد مرور تاریخ نظام آموزشی در ایران را داشته باشند در طبقه بندی اعصار مختلف بتوان نام “عصر آموزشی ثروتزا” را بر دهه 70 تا90 نهاد. افرادی با سطوح بالای هوش و استعداد تحصیلی که خواسته و ناخواسته و به اجبار در چارچوب های از پیش تعیین شده ای قرار می گرفتند که از 18 سالگی آغاز می شد و تا سنین بالاتر ادامه پیدا می کرد.

با پیشرفت افراد در هریک از مقاطع تحصیلی میزان خلاقیت، نوآوری و ریسک پذیری افراد نیز بشدت کاهش می یافت. دانش آموزان دیروز که از سد کنکور با سختی و مشقتی وصف نشدنی در جهت کشف دنیای برتر عبور می کردند و بعد از آن بی برنامه به حال خود رها می شوند. فکرهای خلاق که هریک می توانست منشا یک تحول باشند در گیر و دار تست های تکراری، فنون بی ارزش و الگوهای آموزشی بدون مضمون کنکوری قرار می گرفت غافل از اینکه با هر بدروش آموزی که رخ می داد، فرد یک گام از توسعه محور بودن دورتر می شد. دانشگاه های برتر کشور در رشته های مهندسی که با اتکا به جدیدترین علوم روز، مسایل غیرکاربردی مطرح می کردند و نظام ارزیابی که سنجه های بسیار دقیقی را برای پرسش در خصوص چرایی یک مساله غیرکاربردی در کشور مطرح می کرد و فکر و ذکر افراد را در طول تحصیل به خود اختصاص می داد. مکانیزمی که در آن فرد به هر میزان می توانست بهتر به مسایل غیرکاربردی پاسخ دهد از شان دانشجویی بالاتری برخوردار می شد اما افسوس که عمر تحصیلات محدود بوده و بعد از گذشت 4 سال، واقعیت های جامعه برای فرد هویدا می شد و شکاف زیادی را بین اندوخته های ذهنی خود و نیازهای فعلی کشور می دید. حل این شکاف نیز که از عهده مدیران و سیاست گذاران کشور هم خارج می نمود چه برسد به دانشجویان جوان که در ادبیات اولیه موضوعات روزمره و مشکلات کشور و ارتباط با تحصیلات، خود را عاجز می دیدند. ناگریز از دنیای واقعی تنها راه دوری جستن از این واقعیت های تلخ را ادامه تحصیل در مقطع بالاتر می دید و بعد از گذشت چندسال متوجه افزایش شکاف فکری خود با واقعیات می شد و حس یاس و ناامیدی را در دل آن ها بیشتر هویدا می کرد.

کارآفرینی، استارتاپ، کارهای پروژه ای در کشوری که بیش از 90 درصد اقتصاد آن دولتی است نیز کلماتی بسیار زشت و نامتجانس هستند که عاریت گرفته از اقتصادهای دنیای سرمایه داری است که دقیقا مشخص نیست نظام خوبی هست یا نیست! اگر خوب هست چرا ما سرمایه داری را بد می پنداریم و سرمایه داران را طرد می کنیم. اگر خوب نیست چرا این کلمات را که به بدترین حالت ممکن ترجمه کرده ایم در ادبیات روزمره خود در علم مدیریت وارد کرده ایم؟ چرا اصول مدیریت غربی را تدریس می کنیم و هنگام استخدام و بکارگیری از داشتن ارتباطات به عنوان مهمترین عامل یاد می کنیم. در نظام آموزشی که تمامی دانشگاه ها و موسسات آموزش عالی زیر نظر مدیریت واحد دولتی قرار دارند و در هنگام استخدام در سازمان ها و ارگان های دولتی برای جذب نیرو، مجدد از بین فارغ التحصیلان دانشگاه های خودمان آزمون استخدامی به عمل می آید. اگر دانشگاه ها درست کار می کنند و خروجی های با کیفیتی حاصل شده است چرا دستگاه های دولتی از دست پرورده های خود بدون آزمون استفاده نمی کنند؟ اگر دانشگاه ها درست کار نمی کنند پس چرا اصلاح نمی شوند و یا حتی تعطیل؟ چگونه است که دانشگاه با دردسترس داشتن کادر علمی نمی تواند به درستی صلاحیت علمی دانشجویان خود را احراز کند اما یک دستگاه دولتی با برگزاری یک آزمون که سوالات آن بیشتر جنبه حفظی دارند می توانند درست تشخیص دهند؟ آیا غیر از این است که تکلیف بین دانشگاه ها و دستگاه های دولتی  در یک تفاهم نانوشته، پیشتر مشخص شده است و دانشگاه های مادر کشور زحمت تربیت نیروهای سایر کشورهای دنیا را برعهده گرفته اند و به همین جهت است که دستگاه های دولتی نیز با برگزاری آزمون در تلاش برای جذب نیروهای کلیشه پذیر هستند تا ادامه دهنده بدفرایندهای اجرایی خودشان باشند؟

حال ما مانده ایم و این همه تناقض. خصوصا زمانی که جواب برخی از افراد با توجه به بومی سازی علوم غربی به وسط می آید. از استادانی که در تدریس جامعه شناسی غربی از مفاهیم مذهبی شرقی استفاده می کنند و علم را هم مبهوت خود می کنند. دانشجویانی که دیگر نمی دانند چرا درس می خوانند چون دیگر پایگاه اجتماعی قبل خود را از دست داده اند. آن وقت ما میلیون ها دلار هزینه صرف آموزش افرادی می کنیم که قرار است میلیاردها دلار به اقتصاد کشورهایی که با ارزش های کشور ما در تضاد هستند کمک کنند.

و اما سوال اساسی این است که با توجه به هزینه های پایین آموزش در کشور چرا به سیاست گذاران پیشنهاد ندهیم که تولید نیروهای انسانی تحصیلکرده سایر کشورها را بر عهده بگیریم و نیروهای 22 تا 30 ساله حرفه ای با هزینه تمام شده 20 درصد کشورهای غربی تحویل دهیم؟ همه جای این معادلات به نفع کشور است. ارز آوری بسیار زیادی برای کشور دارد، وابستگی اقتصاد کشور به نفت به شدت کاهش می یابد و از همه مهمتر هر روز با خیل عظیمی از جوانان تحصیکرده مواجه نمی شویم که در جستجوی کارند.

نویسنده: پویا نخجیرکان

0 replies

Leave a Reply

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *