مدیریت بحران در ویترین

مدیریت که روزگاری نان عمل صالح خود را میخورد و دم از بهره وری و اثربخشی می زد دیری نپایید که درگیر ظواهر دنیای مدرن شد. علمی که قصد داشت دنیا را تکان دهد، دنیا تکانش داد. قرار بود کارها، با کمترین هزینه به بهترین کیفیت با علم مدیریت بهره ور شوند. تیلور که بعضا از او به عنوان پدر مهندسی صنایع یاد می شود تلاش بسیار زیادی در راستای انجام کار به شیوه علمی نمود و موفق شد با استفاده از ابزارهای مدیریتی راندمان کارها را افزایش دهد. بگذریم از پژوهشگرانی مانند فایول که با قصد تحول آفرینی در کارهای اجرایی شروع به اصول آفرینی در مدیریت کردند که خدایش از او به خوبی یاد کند، شد اسیر واژه پردازی های متاخرین متفاخر بعد از خود که از نظریه برداری از سایر علوم آغاز کردند، بعد از مدتی به نظریه پردازی پرداخته و امروزه کارشان به نظریه اندازی رسیده است. روانشناسی که یکی از وامداران بزرگ علم مدیریت به حساب می آید و بیراه نیست که بگوییم اگر روانشناسی نبود، مدیریت شاید راه دیگری را می پیمود، در دهه 70 و 80 میلادی، مسحور لفاظی های دوستداران این علم تازه مستند شده که از هر دری بدان ورود مفاهیم کردند، شد و علم مدیریت را از حالت کاربردی به حالت راهبردی تبدیل کردند و به قدری حرف زدند و زدند که حوصله سازمان ها را درکوتاه مدت بسر بردند و سازمان ها برای اینکه این آفت نوین را از سر خود باز کنند، آن را راهی بلند مدت خود کردند و اینه داری افق سازمان را به علم مدیریت سپردند. مدیران علمی که از این موهبت نوین سرمست بودند، فریادها سر دادند و فغان ها کردند و برنامه ریزی های راهبردی و استراتژیک در سازمان ها را باب کرده و گفتند و مستند کردند و دورنما را به ماموریت، ماموریت را به استراتژی، استراتژِی را به اهداف، اهداف را به برنامه و … تبدیل کردند و تا آمدند در مقام اجرا قرار بگیرند، شرایط محیطی تغییر کرده و روز از نو و بسم الله سناریو نویسی و داشتن برنامه های جایگزین را سرلوحه اقدامات خود کردند. جالب است که اوج این اقدامات در جدایی هرچه بیشتر اقدام و عمل خلاصه می شد. جمعی از نخبگان جامعه می گفتند و می تلاویدند و می نوشتند و گروهی دیگر کارهای روزمره خود را انجام می دادند و هیچ نظری به برنامه های نوشته شده فرادست نداشتند. اقامت دعوی بین صاحبان نظر و عاملان اجرا به جایی رسید که گروه اول می گفتند چیزی را که گروه دوم نمی فهمیدند و گروهی دوم در کاری بودند که گروه اول نمی پسندیدند. جدایی این دوفرقه همراه شد با امتزاج بسیاری از صاحبنظران سایر رشته ها با علم مدیریت و ورود واژگان و ترکیب های عاریتی که با سرعت بسیار زیادی صورت می گرفت. مدیریت تحول، مدیریت ریسک، مدیریت پروژه، مدیریت تکنولوژی، مدیریت هیجان، مدیریت نوآوری، مدیریت کارافرینی، مدیریت بحران …. به قدری گسترده شد که حتی واضعان این رشته ها نیز پس از مدتی دچار این پندار شدند که وحی بر آن ها نازل شده است. علوم مدیریتی که قرار بود گره ای از کار اجرایی بازکند چند گره کور دیگر نیز بدان اضافه کرد. مفاهیم پیچیده مانند مدیریت ریسک با ترکیب علم ریاضی و آمار با اصول پیش بینی و سناریونگاری ترکیب شده و تبدیل به یک رشته دانشگاهی بسیار جالب شد که هنوز هم نمی دانیم دقیقا قرار است چه کند، مدیریت ریسک!!! گذار بعدی در این حوزه نیز زمانی اتفاق افتاد که مسایل پدافندی با خواستگاه حوزه دفاعی با مدیریت ریسک ترکیب شد و ترکیبی بسیار عجیبی به نام “مدیریت بحران” را ایجاد کرد. جالب است که هر میزان این ترکیب ها عجیبتر می شود و دایره علوم گسترده تری را پوشش می دهد، انتظار این است که افراد اصلح تری را بطلبد اما در مقام عمل پر شده است از بی تخصصی و کم تخصصی در تمامی سطوح برنامه ریزی آن. از شهرهایی که با وقوع هر زلزله تازه یادمان میاید که چه خطراتی آن را تهدید می کند، بیانیه هایی که فقط شیوه خلاصی از آسانسور در حال سقوط را توضیح می دهد و فراموش می کند که در شهرهایی زندگی می کنیم که عرض اکثریت خیابان های آن کمتر از 20 متر و ارتفاع ساختمان های ساخته شده در فقط یک طرف آن کافی است تا کل خیابان مسدود شود. از خیابان هایی که راه فرار خود به خیابان جانبی را به واسطه کوچه های قرار گرفته در مسیر پمپ بنزین قرار گرفته در مکان نامناسب از دست داده است. به راستی چه شده است که با این همه ترکیب های عجیب و غریب مدیریتی در حوزه ریسک و بحران حتی قادر نیستیم به این کوچکترین مسایل هم راهکار پیش بینی شونده خوبی را تخصیص دهیم. چه می شود که بعد از فراموشی زلزله بار دیگر شاهد ساخته شدن ساختمان های بزرگ مقیاس با مغایرت صد در صدی با اصول تامین جان انسان ها هستیم. آیا بهتر نیست بجای ایجاد صدها سازمان و نهاد که دقیقا مشخص نیست چه ابزار کنترلی و نظارتی و چه اهرم اجرایی در اختیار دارند یک سازمان مردم نهاد به نام “گروه نجات جان انسان ها” تشکیل دهیم. نه مهندسی زلزله می خواهیم نه مدیریت ریسک، نه مهندس عمران در مقام مدیریت بحران. ویترین های قشنگ پست های مدیریتی شده است جان فرسای نیازهای مردم. اگر قرار است سازمان های اجتماعی در نهادهای خدمت رسان، درگیر زر و زور شوند و ستادهای بزرگ تشکیل دهند با صف های کوچک، باشد که نباشد تا خیالمان راحت باشد که هستند مردمی بزرگ، آزاده، دلیر و خودساخته که تا بوده بر خود استوار بودند و نوع دوستی آن ها همواره زبانزد تاریخ پر فراز و نشیب آن ها بوده و همواره در لحظات حساس تاریخی نشان داده اند که در شرایط سخت، مردمانی ظهور می کنند که لرزه بر تن ابرقدرت ترین کشورهای دنیا می اندازند.

نویسنده: پویا نخجیرکان

0 replies

Leave a Reply

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *